ملودی عشق پارت ۳۷

همه چیز سریع اتفاق افتاد ازدواج میا و جیمین
رفتن پرنس کوک از این شهر
و تصمیم وزرا برای داشتن یک ولیعهد
&گفتم بهتره با تو مشورت کنم!
تو میتونی یه ولیعهد به دنیا بیاری؟
+خب...چی بگم آخه.....تو خودت چی میخای؟
&من ک از خدامه پدر بشم
+خب.....اکه تو میخای...منم مشکلی ندارم
&ممنون😇
(دیگه خودتون تصور کنید چی میشه🥲
من بچه با ادبیم نمینویسم🥲🥲🥲)
نیا:
دیگه اواخر بار داریم بود
این ماه های آخر خیلی سخت بودن
ولی خب تهیونگ خیلی بهم کمک می‌کرد با این ک باید به امور کشور می‌رسید خیلی کمک به حالم بود
خیلی دلم میخاست بیرون از اتاقم قدم بزنم
ولی با.....
نویسنده:
با درد بدی ک توی دلش پیچید از فکر کردن دست برداشت
دردش هر زحظه بیشتر می‌شد  جیغ ببندی کشید ک خ متکار ها متوجهش شدند به اتاقش اومدند و ا‌ونو به بیمارستان بردند
.
.
.
.
&کوجاستتتت؟؟؟
£سرورم!....هنوز بهوش نیومدند!
&بچم سالمه؟
£بله سرورم یه پسر قوی و زیبا!
&هوووفففف.......خدارا شکر!
.
.
.
.
£گفتند میتونید برید پیششون
تا چند دقیقه دیگه بهوش میاند!
چرا شرایط رو کامل نمیکنید😔فیکم خیلی بدشده؟☹
لایکا ۵۰
کامنتا ۱۰۰
فالورا ۹۹۰
دیدگاه ها (۰)

ملودی عشق پارت ۳۸

ملودی عشق پارت ۳۹

ملودی عشق پارت ۳۶

ملودی عشق پارت ۳۵

You must love me... P7

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ویژه ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط